از دو که حرف می زنم، از چه حرف می زنم؟

به گزارش وبلاگ لین هوان، اگر به داستان های سورئال و پست مدرن علاقه دارید، موراکامی نویسنده محبوبم را به شما معرفی می کنم: نویسنده ای که با خواندن حتی یک کتاب از او شیفته اش می شوید. در اینجا به معرفی کتاب از دو که حرف می زنم از چه حرف می زنم خواهم پرداخت. می توان گفت این رمان خاطرات مرتبط با دویدن های موراکامی می باشد. او در این رمان نقش دویدن در زندگی و نویسندگی را بیان می نماید. هاروکی معتقد است استقامت و تداوم اشتراک پنهان دویدن و نوشتن است. در این کتاب از تفکراتی می گوید که حین دویدن آنقدر برای او مجذوب کننده و حیاتی ست، که در این مدت برخلاف تمام خستگی ها و مسائل آن را ترک نکرده. بعلاوه او باور دارد در این زمینه اگرچه استعداد مهم است ولی پشتکار و تمرین مهم ترند.

از دو که حرف می زنم، از چه حرف می زنم؟

او در بخشی از کتاب حس خود را اینگونه بیان می نماید:

خوشحالم که طی این همه سال، تحت هر شرایطی، از دویدن دست برنداشته ام. علت خوشحالی ام آن است که رمان هایم را دوست دارم. حالا هم سخت مشتاقم که ببینم رمان بعدی چه از کار درخواهد آمد. من نویسنده ای هستم با محدودیت های خاص خود، آدمی ناکامل با یک زندگی ناکامل و محدود! و اگر هنوز هم چنین حسی به کار خود دارم پس باید گفت که راه درست را انتخاب نموده ام.

شاید اغراق باشد که آن را معجزه بخوانم ولی در واقع همان حس را دارم. اگر دویدن های روزانه در راه برآوردن خواسته ام به من کمک رسانده، پس باید بسیار سپاسگزار آن باشم.

بخشی از متن کتاب:

در طول جهت از کنار دوندگانی دیگر، زن و مرد تقریباً به تعداد مساوی، رد شدم. آن ها که پرنفس تر بودند مثل باد جلو می رفتند و بدن شان هوا را مثل پنیر می برید؛ انگار سارقی در پی شان باشد. بقیه که اضافه وزن داشتند به هن وهن افتاده بودند، چشم های شان نیمه باز بود و شانه های شان فروافتاده، پنداری دویدن آخرین کاری باشد که بخواهند در جهان انجام دهند. قیافه شان طوری بود انگار دکترشان هفته قبل به آنان هشدار داده که دیابت دارند و اگر ورزش ننمایند به دردسر می افتند. من بین این دو گروه دونده جایی بینابین داشتم.

یک بار که در اتاق هتلی در پاریس دراز کشیده بودم و روزنامه هرالد تریبون را می خواندم گزارشی ویژه درباره ماراتن نظرم را جلب کرد. با چند دونده معروف ماراتن مصاحبه نموده بودند و از آنان پرسیده بودند که در طول مسابقه، چه مانترا، ورد یا عبارت خاصی به آنها انگیزه می دهد تا کار را دنبال نمایند. به خود گفتم: چه پرسش جالبی! آن همه افکار متفاوت که در طول مسافت 42 کیلومتر و 195 متری ماراتن به فکر دوندگان خطور می کرد حیرت زده ام کرد. آن حرف ها نشان می داد که یک مسابقه ماراتن چه مایه خسته نماینده و فرساینده است. هر کس که مانترایی نداشت تا زیر لب زمزمه کند بی شک از پا درمی آمد.

رنج کشیدن اختکمک است:

یکی از دوندگان از مانترایی سخن به میان آورده بود که از برادر بزرگ ترش، او هم دونده، شنیده بود و از ابتدای کار دوندگی آن را به کار بسته بود. مانترا این بود درد اجباری است، رنج کشیدن اختکمک است. قضیه را می توان به این صورت مطرح نمود که آدم حین دویدن کم کم به فکر می افتد که کار عذاب آوری است. دیگر نمی توانم ادامه بدهم. در آن صورت، بخش عذاب آور آن یک واقعیت اجتناب ناپذیر و قطعی است ولی ادامه دادن یا ندادن آن اختکمک است، و به خود دونده بستگی دارد که چه تصمیمی بگیرد. مهم ترین وجه ماراتن در همین نکته خلاصه می گردد.

-این کتاب به علت حجم کم و ادبیاتی ساده و روان، همراهی، در سفرتان پیشنهاد می گردد.

تهیه و تدوین: تحریریه وبلاگ لین هوان

لطفا در نشر دانسته های خود کوشا باشید.

برداشت و استفاده غیرتجاری از مطالب این وب سایت، حتی بدون ذکر منبع آزاد است.

منبع: دالاهو

به "از دو که حرف می زنم، از چه حرف می زنم؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "از دو که حرف می زنم، از چه حرف می زنم؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید