یک گوشه کار را تو بگیر
به گزارش وبلاگ لین هوان، یک رسم قدیمی ما ایرانی ها که در گذر زمان کمرنگ شده، گلریزان است. گلریزان هم مثل دیگر رسوم قدیمی ما با ماشینی شدن جوامع ایرانی و تغییر سبک زندگی هایمان دیگر به دست فراموشی سپرده شد.
شاید یکی دیگر از دلایلی که این رسم کمرنگ شده این باشد که قدیم ترها، گلریزان توسط معتمدان محله و مردم که می توانستند از ریش سفیدان محل یا از پهلوانانی باشند که مردم قبول شان دارند، برگزار می شد.
یکی از دلایل می تواند این باشد که این روزها با تغییر سبک زندگی و ماشینی شدن زندگی مان و تغییر شکل محله ها به مجتمع های مسکونی بلند که همسایه شان خبری از هم ندارند، دیگر معتمدی شکل نمی گیرد که مردم آنقدر به او اعتماد و اطمینان داشته باشند که پول شان را به امید این که به دست احتیاجمند واقعی می رساند به دست او بسپارند.
رسم گلریزان این طور انجام می شد که معتمدان و پهلوانان محل که از احتیاج یک احتیاجمند اطمینان حاصل می کردند بدون این که مشخصات احتیاجمند را فاش نمایند با یک دستمال عظیم به میان مردم می آمدند و هر کدام یک گوشه دستمال را می گرفتند و از مردم می خواستند هر کس به قدر توانش داخل آن دستمال پول بیندازد و بعد که پول ها را جمع آوری می کردند، دستمال را گره می زدند و به دست احتیاجمند می رساندند یا با آن وسیله ای را که مورد احتیاج بود، تهیه می کردند.
حالا با ماشینی و دیجیتال شدن دنیای جدید، همه چیز تغییر نموده. دیگر خیران هم اگر بخواهند پولی به دست احتیاجمندی برسانند جای این که به دنبال معتمد محله بگردند، به وسیله خیریه های معتبر این کار را انجام می دهند و اگر آن خیریه بتواند به طور شفاف و اینترنتی کار رساندن یاری ها را انجام دهد هم که کار برای خیران ساده تر و قابل دسترسی تر می گردد. در این شماره از صفحه همسایه قصد داریم سه دستمال گلریزان را جلوی شما بگیریم و بعد از این که شما هر قدر که مایل بودید در این دستمال پول ریختید، آن را گره بزنیم و به دست احتیاجمندش برسانیم.
گلریزان سایت سایه این طور انجام می گردد که موسسه خیریه معتبری آن را اعلام می نماید و از خیران و موسسات دیگر می خواهد با یاری کردن مبالغ هر چند کم این احتیاج را رفع نمایند. فرق گلریزان با یاری های نوع دیگر سایت در این است که در گلریزان معمولا مبلغ مورد احتیاج در حال جمع شدن است و شما می توانید تمام نماینده ماجرا باشید.
عشق جریان دارد
مددجو، خانواده ای اهل تهران است که پدر خانواده به دلیل معلولیت از کار افتاده و توان کار کردن و تامین مایحتاج خانواده را ندارد و مادر خانواده این وظیفه را به دوش می کشد. مادر خانواده کارهای خدماتی انجام می دهد اما حالا با شیوع کرونا، کار کم شده و درآمدش کفاف زندگی را نمی دهد. دو فرزند این خانواده ازدواج نموده اند و گاهی در تامین مخارج خانه یاری می نمایند. فرزند آخر خانواده سال هاست عقد نموده و در انتظار تامین جهیزیه که برود خانه بخت. در این گلریزان قصد داریم مبلغی هر چند اندک را برای یاری به این خانواده جمع کنیم.
مددکار می گوید مادر با همین شستن ها و تی کشیدن ها و کار کردن در خانه های مردم توانست دو فرزندش را بفرستد سر خانه و زندگی شان. بفرستد که بروند دنبال آینده خودشان و زندگی خودشان را بسازند. زندگی ای که او امیدوار است مثل زندگی در خانه پدری نباشد و دیگر بقیه عمر را در رفاه سپری نمایند. البته مددکار می گوید اینها حرف های دل مادری است که غصه چیزهایی که بچه هایش خواستند و او نتوانست برآورده کند روی دلش مانده. اما حقیقتش را بخواهید در این خانه پدری مهم ترین درس های زندگی همواره عیان شده است. مادری که با تمام عشق از همسر معلول و از کار افتاده اش نگهداری می نماید و خودش با کار کردن در خانه های مردم می کوشد آینده بچه هایش را بسازد و پدر و بچه هایی که همه کوشش شان را می نمایند که اگر هم توان کسب درآمد ندارند، هر طور که می توانند کاری نمایند حال بقیه اعضای خانواده خوب گردد. خلاصه در این خانه اجاره ای کوچک هر چه نباشد عشق به خانواده هست و همین عشق است که به اعضای این خانواده، توان ادامه زندگی و امید داشتن می دهد.
همین عشق است که باعث می گردد دو فرزند عظیم تر این خانواده که حالا ازدواج نموده و رفته اند دنبال زندگی خودشان هنوز حواس شان به خانه پدری باشد و تا آنجا که در توان دارند به پدر و مادرشان در تامین احتیاجهای خانه یاری نمایند. اما مساله اینجاست که آنها هم درگیر زندگی خودشان هستند و این روزها زندگی آنقدر سخت می گذرد که نمی گردد از کسی توقع داشت غیر از زندگی خودش، زندگی کس دیگری را نیز بچرخاند.
مسئله ای که این روزها این خانواده با آن دست و پنجه نرم می نماید این است که با وجود شیوع بیماری کرونا، کار مادر کمتر از گذشته شده و از طرفی دختر آخر خانواده که سال هاست عقد نموده منتظر تامین جهیزیه است که زودتر به خانه بخت برود.
زیر سقف آسمان
مددجو، خانواده ای اهل حاشیه شهر اصفهان است که پدر خانواده به دلیل اعتیاد، خانواده را رها نموده و حالا مادر و دو فرزند با هم زندگی می نمایند.
مادر خانواده با وجود کهولت سن و دردی که در دست و پاهایش دارد مجبور است به طور ساعتی در خانه های مردم کار نظافت انجام بدهد بلکه بتواند خرج زندگی را تامین کند. این خانم دو فرزند دارد که فقط فرزند عظیم تر -که البته پسر نوجوانی است و هنوز به سن کار کردن تخصصی نرسیده- با شاگردی در یک مغازه، یاری خرج خانه است. مسائل این خانواده زیاد است. اما یکی از مسائل جدی شان این است که در خانه آبگرمکن ندارند و برای استحمام و دیگر احتیاجها، با مشکل روبروه اند.
در این گلریزان قصد داریم مبلغی را برای یاری به این خانواده تهیه کنیم. در ضمن اگر تمایل به اهدای یک آبگرمکن دیواری نو یا کارنموده دارید نیز می توانید با اسکن همان بارکد در سایت، گزینه اهدای مستقیم آبگرمکن را انتخاب کنید.
ماجرا از آنجا آغاز شد که پدر خانواده یکدفعه تصمیم گرفت همه چیز را رها کند و برود. حالا این که می گوییم یکدفعه تصمیم گرفت، شاید عبارت درستی نباشد؛ چرا که هیچ تصمیمی به یکباره گرفته نمی گردد. همواره آدم رفته رفته زندگی و احوالاتش طوری پیش می رود تا به نقطه ای برسد و تصمیمی را بگیرد که موجب تعجب دیگرانی باشد که آن را می شنوند و فکر می نمایند یک پدر چگونه می تواند یکباره این تصمیم را بگیرد.
پدر که درگیر اعتیاد شده بود و دیگر نمی توانست خرج خانه را تامین کند و شاید دیگر نمی توانست در چشم های بچه های قد و نیم قدش نگاه کند یا قامت خسته همسرش را ببیند که برای تامین خرج زندگی مجبور است با وجود درد مفاصل و کمرش در خانه های مردم کار کند، دیگر تصمیم گرفت خانه را ترک کند و برود. شاید برود تا وقتی بتواند شرایط خودش را عوض کند و برگردد و خانواده را نجات بدهد یا این که برود که برود و دیگر نباشد که باری به روی بارهای روی شانه همسر و خانواده اش اضافه کند.
پدر که از خانه رفت تا مدتی خانواده خبری از او نداشتند. اما بعد خبر رسید پدر در حاشیه همان محله کارتن خواب شده است.
جایی نزدیک چند صدمتری خانه شان. یعنی حالا پدر شب ها جایی روی کارتن و زیر آسمان می خوابد که تا همین چند وقت قبل چند صد متر آن طرف تر سقفی بالای سرش بود که خانه اش بود و خودش برای یک زندگی و آینده ای که با همسرش به آن فکر می کردند، ساخته بود.
حالا مادر خانواده مجبور است برای تامین هزینه های بالای زندگی با وجود کهولت و کمردرد به طور ساعتی در خانه های مردم کار کند و پسر خانواده که تازه نوجوان شده با شاگردی در یک مغازه یاری خرج مادرش باشد.
این خانواده احتیاجهای زیادی دارد و از طرفی به دلیل شرایط خاص پدر و کارتن خوابی در محله ای که همه می شناسندشان احتیاجهای مشاوره ای و درمانی نیز برای این خانواده متصور است.
خادم خانه خدا
مددجو، خانواده ای است اهل محله بهاران تهران که برای تامین جهیزیه دخترشان با مشکل روبرو اند. پدر خانواده خادم مسجد است اما هیچ حقوقی از طرف امور مساجد ندارد و دریافتی اش از طرف مسجد از یاری های مردمی که به مسجد می رسد تامین می گردد. حالا که مردم در تنگنای اقتصادی هستند و مساجد هم به دلیل شیوع کرونا با محدودیت ها و گاهی تعطیلی روبه رو هستند، مسجد یاری چندانی از مردم دریافت ننموده و حقوق چندانی به این مددجو نمی دهد. مسئله ای که در حال حاضر این خانواده با آن روبرو است این که فرزند این خانواده مدتی است عقد نموده اما خانواده در تامین جهیزیه او با مشکل روبرو اند.
در این گلریزان قصد داریم به یاری شما مبلغی را برای تامین جهیزیه این دخترخانم به مددجو یاری کنیم.
آقا قاسم چند سال است اموراتش با پاک ترین پولی که می توانید روی زمین پیدا کنید، می گذرد.
نه حقوقش از صندوق بیت الاقتصادی می آید که شاید یکی از این 80میلیون نفر راضی نباشد که سهمش برود در جیب او و نه از مردم در قبال فروش محصول یا خدمات پولی دریافت می نماید که مشتری به قدر ریالی از پولی که دارد پرداخت می نماید، راضی نباشد. آقا قاسم چند سال است حقوقش را از منبع پول هایی که مردم به عنوان یاری به مسجد محله پرداخته اند، می گیرد.
آقا قاسم خادم مسجد است اما حقوقی از امور مساجد دریافت نمی نماید و به همین علت هم هیات امنا تصمیم گرفته اند حقوقش را از منبع یاری های مردمی بدهند. اما مشکل از اینجا آغاز شد که با شیوع کرونا وضع اقتصادی مردم روز به روز بدتر شد. بیشتر کسب و کارها با شکست روبرو شدند و خیلی از خانواده های در تنگناهای جدی اقتصادی افتادند.
در این وانفسا تعطیلی مساجد هم مزید بر علت شد که دیگر از سمت مردم یاری چندانی به مسجد نرسد و در نتیجه حقوق آقا قاسم نیز هر روز کم و کمتر گردد.
حالا خانواده آقا قاسم برای تامین جهیزیه دخترشان که مدت هاست عقد نموده با مسائل جدی روبه رو شده اند.
پیگیری:
هفته گذشته در شماره پیشین صفحه همسایه احتیاج دو مددجو را با شما مطرح کردیم که علاوه بر احتیاجهای معیشتی فراوان، احتیاج اصلی شان ارزاق و مواد غذایی مورد احتیاج روزمره است.
یکی، خانواده ای چهار نفره که بچه ها دچار بیماری بودند و تامین هزینه درمان و هزینه زندگی از عهده سرپرست خانواده خارج بود و دیگری جوان معلولی که زندگی اش را با کشیدن و فروختن نقاشی می گذراند اما حالا با شیوع کرونا نمی تواند این کار را بکند و به مضیقه افتاده است.
به لطف خدا و یاری شما همسایه های محترم مبالغی برای تهیه بسته های معیشتی برای این دو مددجو تهیه شد که به امید خدا تا قبل از سال نو در اختیارشان قرار خواهد گرفت.
علیرضا رافتی - روزنامه نگار / روزنامه وبلاگ لین هوان
منبع: جام جم آنلاین